کتاب که نمیخونیم. حداقل از فیلمهایی که دیدهام بگم.
فیلمهایی که توی این یکی دو هفته دیدم.
سیکاریو: 8 از ده. (خطر اسپویل) بهنظرم فیلم نسبتاً معرکهای بود. درواقع یه سکانسش بود که کل فیلم را برام جذاب کرد. صحنهی تیراندازی توی ترافیک. شاید بشه گفت شبیه صحنهی تیراندازی فیلم مخمصه. نه به اون طولانیای ولی با تعلیق نفسگیر. البته از جذابیت چشمهای خمار بنیچیو دل تورو، که دیگه میانسال شده، هم نمیشه گذشت.
بلک مس: راستش هنوز از امتیازش مطمئن نیستم، ولی میتونم بگم که کارگردان به یه ایدهی نسبتاً عالی گند زده. البته شاید اگر داستان را اونجوری که بهنظر من بهتر میرسه میساخت، نهایتاً یه کپی از پدرخوانده میشد. بااینحال، از این همه ایدهی خوب استفاده نکرده. گانگستری که محبوب محرومان و ازکارافتادگانه، پلیسی که انقدر به رفاقت اهمیت میده که درنهایت حاضر نمیشه علیه رفیقش شهادت بده و به زندان ابد میافته، خبرچینی که هیچوقت اطلاعات ارزشمندی به پلیس نمیده چون با ایدهی خبرچینی مخالفه، آدمی که با تمام ثروتمندی و قدرتش همهی دلبستگیهاش را از دست داده بهجز کمک به ارتش جمهوریخواه ایرلند و... همهی این ایدهها بهنفع سیستم خراب میشن. چقدر حرص آدم درمیاد بابت ازبینبردن این همه ایدهی خوب.
جاج: فیلمی که مسعود فراستی ازش تعریف کرد، و فکر میکنم فیلم خوبی هم بود، اما هیچ آدم را شگفتزده نمیکنه. شاید من هم از اون آدمهای فستفودیای هستم که ارزش غذای ساده و بیادویه، اما گوشتدار، را نمیفهمم. شاید هم امثال فراستی از ادویه سردرنمیارن.
بریج آو اسپایز: مثل جاج. هیچ آدم را شگفتزده نمیکنه. تام هنکس خیلی دلنشینه. از فیلمهای اسپیلبرگ هیچوقت کیف نکردهام.
د رونانت: از اون فیلمهایی که آدم را شگفتزده میکنه! صحنهی مبارزهی دیکاپریو با خرس معرکه بود. حس کلی فیلم مثل حسیه که از خوندن داستانهای جک لندن به آدم دست میده. مبارزهی بدوی و خشن با طبیعت. چقدر جک لندن شگفتانگیزه. مسعود فراستی از فیلم قبلی این کارگردان، بردمن، بد میگه، اما اون فیلم جزو فیلمهای تاپ عمر منه. امان از اون صحنهی بردمن که دختره برمیگرده تو روی پدرش. امان.
اینسایداوت: کارتون خیلی خوبی بود، اما اون کارتونی که من را اسیر کرد شرکت هیولاها بود. شاید هم دارم ذائقهام را از دست میدم.
اسپاتلایت: فیلم خوبی دربارهی مشکلات داخلی آمریکا. به ما چه.
مریخی: فیلمی دربارهی موفقیت. پایان خوش. بدون تلخی. قدمبهقدم تا پیروزی. یه کم عجیبه از کارگردانهای بزرگ. ولی تجربهی خوب و شیرینی بود. فیلم جریان اصلی به همینها میگن؟ حتی فیلم بریج آو اسپایز هم انقدر مثبت نبود. توی بریج آو اسپایز وکیله مجبوره با هر دو طرف بجنگه. اینجا همه با هم دستبهیکی میکنند تا قهرمان فیلم پیروز بشه.