کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمجید» ثبت شده است

 

اولاً این کتاب حبیبه جعفریان نیست. یعنی حبیبه جعفریان نویسنده‌ی کتاب نیست. البتَه در شناسنامه‌ی کتاب هم ننوشته‌اند که نویسنده‌اش است. در واقع ننوشته‌اند چه چیزش است. نویسنده؟ مصاحبه‌گر؟ ویراستار؟ «به کوشش»؟

کتاب مجموعه‌ای است از چند مصاحبه به علاوه‌ی دو سه متن دیگر که نویسنده‌های مختلفی دارد. خوب البتّه مصاحبه‌ها کار حبیبه جعفریان است امّا نوشتن نام او زیر عنوان کتاب به خواننده این احساس را می‌دهد که دارد کتابی از خود او را می‌خواند، و برای منی که از نوشته‌های او خیلی خوشم می‌آید و زمانی آرزو می‌کردم کاش کتاب یا رمانی می‌نوشت (و خوب، الان چنین آرزویی ندارم. چون به نظرم می‌رسد نوشته‌هایش فقط در قالب روزنامه و مجلّه مناسبند و قلمش مناسب متن‌های بلند، در حدّ کتاب نیست) این کار مایه‌ی گمراهی می‌شود.

حجم کتاب کم است، 128 صفحه، که با قیمت دوازده هزار تومانی‌اش نمی‌خواند (من هم از کتابخانه گرفتم)، و برای رسیدن به همین حجم از کتاب و ساختن توجیحی برای قیمت زیادش مجبور شده‌اند مصاحبه‌ی زورکی با پیمان هوشمندزاده و دو سه مطلب اضافی دیگر را هم در آن بگنجانند.

کتاب در واقع مجموعه‌ای است از مطالب روزنامه‌ای که بودن هر کدام از آن‌ها در یک مجلّه باعث ارزشمند شدن آن شماره از مجلّه می‌شود. حالا گویی برای اینکه قابی دور آن مطالب گرفته باشند تا بتوان آن را بر روی دیواری کوبید، همه را در یک کتاب گرد آورده‌اند. و همین ویژگی قاب‌بودگی کتاب است که قیمت دوازده هزار تومانی آن را منطقی می‌کند. «بودن با دوربین» به خودیِ خود ارزش فوق‌العاده‌ای ندارد و فقط مناسب کسانی است که یکی دو تا از مطالب آن را در شماره‌های مختلف مجلّه‌ای خوانده باشند و حالا به جای نگهداری از آن مجلّات (که معمولاً دل‌کندن از آن‌ها راحت‌تر است و دور ریختنشان آسان‌تر) این کتاب را در کتابخانه‌ی خود حفظ می‌کنند.

مصاحبه‌ها خوب است و مقدّمه‌های جعفریان بر این مصاحبه‌ها خوب‌تر. با خواندن مقدّمه‌ها خواننده در جوّ زندگی گلستان‌ها قرار می‌گیرد و آماده‌ی ورود به زندگی این خاندانِ «اشرف مخلوقات» می‌شود.

در واقع آنچه که این کتاب‌ها را درآورده شیفتگی حبیبه جعفریان است، و الّا بعد از خواندن آن، ما چندان به عظمت کاوه گلستان پی نمی‌بریم. به خصوص بعد از مصاحبه‌ی پیمان هوشمندزاده و مطلب یوریک کریم مسیحی.

نگاه هوشمندزاده  به کاوه گلستان کاملاً نگاه به یک همکار است. همکاری که قرار نیست وقتی به خانه می‌روی چهره‌ی او را ببینی. همکاری که با درآوردن لباس بیرون و پوشیدن لباس خانه فراموشش می‌کنی. کاوه گلستان برای مدّتی استاد او بوده و بعد هم همکارش، و البتّه که با بقیّه فرق داشته ولی خوب، کی شبیه کسی دیگر است؟

دو نوشته‌ی یوریک کریم مسیحی هم در واقع تقلّب کاوه گلستان را عیان می‌کند (تقلّب یا یک عنوان مهربانانه‌تر. نمی‌دانم در دنیای حرفه‌ایِ عکّاسی چقدر کار او بد محسوب می‌شود). این دو نوشته به ما می‌گوید که کاوه گلستان چندان عظمتی هم نداشته و متعلّق به همین دنیای معمولی خودمان بوده، و بیشتر آشکار می‌کند که این کتاب تنها به خاطر شیفتگی حبیبه جعفریان به وجود آمده است.

نمی‌دانم در دنیای حرفه‌ای عکّاسی با چه مقدار کار، عکّاس  آدم برجسته‌ای به حساب می‌آید، ولی در این کتاب بیش از همه بر روی پروژه‌ی عکّاسی از زنان روسپی او تأکید می‌شود. انگار که شهرت کاوه گلستان تنها به خاطر همین پروژه بوده و مابقی شهرتش از خصلت‌های اخلاقی او سرچشمه می‌گیرد که البتّه این خصائل اخلاقی خیلی خاص بوده‌اند امّا سبب‌ساز این شهرت نمی‌تواند باشد. در واقع شهرت او بیشتر به خاطر پسر ابراهیم گلستان بودنش، و اختلاف او با پدرش است. همانند پدر جلال آل‌احمد که اگر اسمی از او در تاریخ هست نه به خاطر خودش که به خاطر تقابلی است که آل‌احمد در مدّتی از زندگی‌اش با او داشته.

من توصیه می‌کنم که اگر اسمی از کاوه گلستان، یا خاندان گلستان، شنیده‌اید این کتاب را بخوانید (و توصیه نمی‌کنم که بخرید) چون مصاحبه با مادر و همسر و خواهر او و بهمن جلالی خواندنی است. و توصیه می‌کنم کارهای حبیبه جعفریان را در مجلّه‌ها دنبال کنید، ولی چندان در پی کتاب‌هایش نباشید (رطب خورده‌ی مانع رطبم، چون خودم سخت دنبال کتاب امام موسی صدرش هستم).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۳:۳۷
طاها ربانی

اخیراً مجله‌ی مهرنامه‌ی تیر 93 را خریدم، آن هم فقط به خاطر ترجمه‌ی بخشی از کتاب «سرمایه در قرن بیست و یک» نوشته‌ی توماس پیکِتی. کتاب سرمایه‌ی پیکتی اخیراً خیلی معروف شده و در دنیا سر و صدای زیادی به پا کرده. معلومه که من هم به عنوان مصرف‌کننده‌ی محصولات فرهنگی دوست دارم بدونم این چه کتابیه که این همه مورد استقبال قرار گرفته. به همین خاطر به محض دیدن تیتر مجله دست کردم توی جیبم و ده هزار تومان دادم و مجله را خریدم.

مهرنامه ترجمه‌ی دو فصل از کتاب را چاپ کرده و البته نوشته که قراره این کتاب را به زودی انتشارات دنیای اقتصاد چاپ کنه. چند مقاله هم در کنارش کار کرده. من فقط ترجمه‌ی آن دو فصل را خوندم و هیچ کدام از مقالات را هنوز نخونده‌ام؛ ولی تیتر بعضی از آن‌ها توهین‌آمیز بود، مثلاً «زمانی برای مستی چپ‌ها»، که البته با توجه به جهت‌گیری‌های راست‌گرایانه‌ی مهرنامه، این نوع برخورد چندان هم عجیب نیست.  

دو فصل ترجمه‌شده، یکی فصل یازدهم و یکی فصل سیزدهم، به لحاظ قابلِ فهم بودن قابل مقایسه نیستند. بگذارید اول مدح فصل یازدهم را بگم تا بعد به تفاوتش با فصل سیزدهم برسم.


[پیشاپیش از این که ممکنه عبارات تخصصی را در جای نادرست به کار ببرم و قاشق چایخوری را در ظرف مربا بگذارم و با کارد صبحانه‌خوری میوه پوست بکنم عذر می‌خوام.] در فصل یازدهم، توماس پیکتی میزان ثروت را در دهک‌های مختلف چند کشور مقایسه می‌کنه، و این کار را به استادانه‌ترین شکل انجام می‌ده. مثل استاد دانشگاهی در مقطع دکترا که می‌خواد به دانشجوهای ترم‌اولی کارشناسی مطلبی را حالی بکنه. از تکرار نمی‌ترسه: در هر مطلبی که داره بیان می‌کنه و فهمش نیازمند چیزیه که قبلاً توضیحش را داده، دوباره به همان مطلب قبلی اشاره می‌کنه. مخاطب ناآشنا با اقتصاد هیچ مشکلی در فهم گفته‌های کتاب پیدا نمی‌کنه. نویسنده اجازه‌ی پراکنده شدن حواس مخاطب و گیج شدن‌اش را نمی‌ده.

پیکِتی در این فصل نشون می‌ده که در کشورهای با میزان برابری بالا از نظر میزان دستمزد (یعنی کشورهای اسکاندیناوی در ده‌ی 1970 و 1980) ده درصد بالای جمعیت، دوبرابر سرانه‌ی جمعیت دستمزد دریافت می‌کنند و پنجاه درصد پایین حدود 70 درصد از دستمزد سرانه‌ی جمعیت را دریافت می‌کنند و چهل درصد میانه حدود 45 درصد را می‌گیرند. یعنی اگر دستمزد سرانه در کشور 2000 یورو باشد طبقه‌ی بالا ماهیانه 4000 یورو، طبقه‌ی متوسط 2250 یورو، و طبقه‌ی پائین 1400 یورو دریافتی دارند. این آمار مربوط است به بهترین کشورهای دنیا از لحاظ برابری.

امّا در همین کشورهای برابر، میزان مالکیت سرمایه خیلی متفاوت است. میزان مالکیت سرمایه در طبقه‌ی بالای جامعه (10 درصد اول) پنجاه درصد از کل سرمایه‌ی کشور است، در طبقه‌ی متوسط (40 درصد میانه) چهل درصد، و در طبقه‌ی پایین (50 درصد آخر) میزان مالکیت از کل سرمایه‌ی کشور فقط 10 درصد است. و این تازه آمار بهترین کشورهای دنیا از نظر میزان برابری است. در آمریکای 2010 طبقه‌ی بالا 70 درصد، طبقه‌ی متوسط 25 درصد و طبقه‌ی پایین تنها 5 درصد سرمایه را در مالکیت دارند. در آمریکای امروز، یک درصد بالای جامعه به تنهایی 35 درصد از کل سرمایه را در اختیار دارد.

خوب، من با خوندن این فصل واقعاً امیدوار شدم. مطالب کاملاً مفهوم بود و هیچ جایی از متن مشکلی نبود، و به خودم قول دادم که به محض چاپ شدن کتاب، حتماً یک نسخه‌اش را بخرم. اما به فصل بعدی که رسیدم امیدم کم‌کم رنگ باخت! عنوان این فصل هست «دولت رفاه» و من تقریباً چیزی ازش به یاد ندارم که بتونم بنویسم. مطمئن نیستم که اشکال نامفهوم بودن متن بیشتر به من برمی‌گردد یا به ترجمه‌ی کتاب یا به مشکل بودن مطالب. با خودم می‌گم شاید اگر موقع خوندن این فصل تمرکز حواس بیشتری می‌داشتم به مشکل برنمی‌خوردم. بعد به این فکر می‌کنم که جاهایی از متن، بوی ترجمه بلند بود. نمی‌تونم در ذهنم هی متوجه این مسأله نباشم که موقع خوندن ترجمه‌های عزت‌الله فولادوند (برجِ فرازان، فلاسفه‌ی بزرگ، آمریکایی آرام، کاتالونیا) هیچ وقت متوجه ترجمه‌بودن لحنِ کتاب نمی‌شیم، در حالی که در خیلی از دیگر متون، می‌شه ساختار جمله‌ی اصلی را در ترجمه دید. و در آخر با خودم می‌گم خوب، چه انتظاری داری؟ تو مگه قبلاً یه مقاله‌ی اقتصادی درست و حسابی خوندی که حالا می‌خوای این فصل را بفهمی؟

با این حال خیلی امیدوارم که بعد از چاپ کتاب، با خوندنش از فصل اول، آشنایی کلی با مفاهیم اقتصادی پیدا کنم، انقدر که وقتی به فصل سیزدهم می‌رسم دیگه مشکلی در فهم مطالب نداشته باشم.

شما را توصیه می‌کنم به خرید این مجله، حداقل به خاطر فصل یازدهم این کتاب. و البته مهرنامه انقدر مطلب داره که تویش گم می‌شید. پس با هدف خوندن بخش‌های مشخصی از مجله، آن را بخرید و الّا از تورّق خالیش خسته می‌شید چه برسه به این که بخواهید از همه‌ی مطالبش بهره ببرید.

مهرنامه، ماه‌نامه‌ی خبری، تحلیلی در زمینه‌ی علوم انسانی، علوم اجتماعی؛ سال پنجم؛ شماره‌ی 36؛ تیر 1393؛ قیمت ده هزار تومان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۰
طاها ربانی

اگر اهل سفرید و نمی‌دونید کجا برید این مجله می‌تونه راهنمای خوبی برای شما باشه. قیمت مجله (5000 تومان) در مقایسه با کیفیت مجله خیلی معقوله، و اگر مثل من سال‌هاست که هیچ به گشت و گذار نرفته‌اید می‌تونید از عکس‌های چشم‌نواز و قشنگ مجله لذت ببرید.

البته راستش این مجله از آن مجله‌های مورد علاقه‌ی من نیست. دلم می‌خواد گشت و گذار بروم، اما هیچ وقت نرفته‌ام. یکی از جذاب‌ترین بخش‌های سرزمین من عکس‌های دوبرگی‌اش هست که توی این شماره هم خیلی‌هاش از جاهای سرسبزه، و نه از جاهای بیابانی؛ اما دیدن عکس‌های باکیفیت دردی از آدم دوا نمی‌کنه. آدم وقتی عکس بستنی رو ببینه لذت می‌بره یا وقتی که بستنی توی دستش هست؟

مجله نوشته‌های مختلفی در زمینه‌های گوناگون هم داره، اما من که هیچ وقت ننشته‌ام بخوانمشان. مثلاً در این شماره، نوشته‌هایی از ناصرالدین شاه آورده‌اند. خوب، من اگر در مورد ناصرالدین شاه بخواهم چیزی بخونم می‌رم سراغ مجله یا کتابی که در مورد او اطلاعات جامعی بدهد، نه این که فقط ببینم ناصرالدین شاه از نظر گردش و تفریح چه کار می‌کرده و چه نظری داشته و چی گفته.

یا بخشی در مورد آشپزی در جاهای مختلف کشور داره. خوب، اگر من بخوام آشپزی بکنم، آن هم از روی راهنما (چه کار بعیدی)، نمیام توی مجله‌ی گردشگری دنبال دستور پخت بگردم.

به همین دلایله که من خودم پول برای این مجله نمی‌دهم. امّا باب میل من نبودن این مجله به این معنا نیست که باب میل بقیه هم نباشه. کیفیت مجله واقعاً بالاست و قیمتش هم، به نسبت بقیه‌ی مجلات، ارزان. حداقل به یک بار خریدنش می‌ارزد. امتحان کنید.

یک غر دیگه هم بزنم. نکته‌ای که در مورد صحافی مجله به نظرم می‌رسه اینه که صفحات مجله را باید با منگنه به هم چسباند و نه با چسب. دلیلش هم اینکه تصاویر دوبرگی در نزدیک عطف، خم می‌شوند و بخش عمده‌ای از تصویر در میان صفحه از دست می‌ره و خواننده هم از ترس ازهم‌پاشیدن مجله جرأت نمی‌کنه صفحه را کاملاً باز کنه (هر چند که به نظر می‌رسه صحافی این مجله خیلی خوبه و من با این که برگ‌های مجله را کاملاً پهن کردم ولی عطف از هم نپاشید).

همشهری سرزمین من 57ضمیمه‌ی رایگان کودکانِ مجله‌ی سرزمین من

سرزمین من، ماهنامه‌ی ایران‌شناسی و ایرانگردی (همراه با ضمیمه‌ی رایگان کودکان)؛ شماره‌ی پیاپی 57، تیر 1393؛ 5000 تومان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۰:۲۷

سر حسنعلی خان مستوفی در این کتاب، از خاطرات خود و از دیدارها و دوستی‌هایی که با مشاهیر جهان داشته می‌گوید، و تاثیر راهنمایی‌هایش را بر بسیاری از این مشاهیر بیان می‌کند و از حق عظیمی که در خلق بسیاری از شاهکارهای جهان و کشفیات بزرگ داشته است مثال‌هایی می‌زند. از مبلغی که به طور ناشناس به چارلی چاپلین داد تا فیلمش را بسازد، و کمکی که به انیشتین برای خروج از آلمان کرد، تا هدیه دادن باغچه‌ای از املاکش جهت احداث و تاسیس دانشگاه تهران. جهت تشویق پیکاسو و قوت قلب او، شعری برایش ارسال می‌کند و البته این شعر را حک شده بر صفحه‌ای دو کیلویی از جنس طلا برایش می‌فرستد تا پیکاسو را از مضیقه‌ی مالی دربیاورد.

شنیده‌ام برای بنده تابلو کشیده‌ای

چه زحمتی شما، جناب «پابلو»، کشیده‌ای

و البته که این مشاهیر هم از افتخار دوستی حضرت استاد به خود می‌بالیده‌اند و به این امر مباهات می‌کرده‌اند و احساس خود را نسبت به ایشان به صورت‌های گوناگون بیان می‌کرده‌اند: از شعری که آندره مالرو در مهمانی‌ای که دوگل به افتخار ایشان برگزار کرده بود در وصف ایشان خواند تا اشعاری که تاگور برای ابراز ارادتش برای ایشان می‌فرستاد.

*

hasanali-khan-mostofi

نمی‌دانم چرا خیال می‌کردم که مطالب این کتاب را قبلاً در روزنامه‌ی شرق می‌خوانده‌ام، اما طبق آن چه که در ابتدای کتاب تحت عنوان پیش‌گفتار و مثلاً به قلم میرزا حسین، پیشکار سر حسنعلی خان مستوفی آمده است، معلومم شد که این مطالب پیش از این در روزنامه‌ی همشهری و هفته‌نامه‌ی مهر چاپ می‌شده و من هم قاعدتاً در روزنامه‌ی همشهری می‌خوانده‌ام.

تفاوتی که خواندن این مطالب در روزنامه با کتاب دارد در این است که اینجا، نویسنده در مقدمه‌هایی که با عنوان‌های مختلف آورده شوخی بودن مطالب را نشان داده – البته نه صراحتاً ولی از لحن متن، شوخی بودنش پیداست- و اولین خاطراه‌ای هم که از سر حسنعلی خان مستوفی می‌آید آن چنان تابلو است که دیگر خواننده دوبه‌شک نمی‌ماند. امّا چون در روزنامه این مقدمه‌ها نبود و این پیوستگی که در کتاب هست هم در روزنامه وجود ندارد، و به خاطر این که این خاطرات لحن جدی دارند و ما هم بی‌اطلاع از وقایع تاریخی هستیم، مطالب شدیداً واقعی می‌نماید و مای مخاطب می‌مانیم که این شخصیت برجسته کیست که تا به حال هیچ از او نشنیده‌ایم.

من همان موقع‌ها از کسی شنیدم که برادر (یا برادرزاده؟) صادق هدایت این خاطرات را تکذیب کرده بود. یعنی این خاطرات را تا این حد جدی گرفته بودند.

*

نکته‌ای که در مورد چاپ این کتاب هست این که از 224 صفحه، 68 صفحه را به عکس‌های سر حسنعلی خان مستوفی و وقایع گفته‌شده در کتاب تخصیص داده‌اند که «یک کمی خیلی» زیاد است. خواننده وسط کار، یکهو، با پایان کتاب مواجه می‌شود.

*

قسمتی از متن: «اصالتاً مملکتی که ابن‌سینا، ابوریحان، رازی، پسران هیثم، غیاث‌الدین جمشید کاشانی، حضرت استادی سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی، خوارزمی، خواجه نصیر و بسیاری عالمان گران‌قدر دیگر به جهان هدیه کرده است، چه نیازی به جعل افتخارات دارد؟»

*

خاطرات حسنعلی خان مستوفی؛ تقریر از حسنعلی خان، تحریر از میرزا حسین پیشکار، ویرایش حداقلی از ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ کتاب نیستان؛ چاپ اول 1392؛ قیمت 14000 تومان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۰:۲۶