کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرسری» ثبت شده است

کتاب کوری جزو ادبیات منحط است. هیچ چشم‌انداز روشنی از انسانیّت نشان نمی‌دهد و شخصیّت مثبت داستان که همسر مرد دیگری است، وجه ممیّزش و هنرش نسبت به دیگران این است که مثلاً وقتی می‌بیند شوهر کورَش با زنی دیگر خوابیده به روی شوهرش نمی‌آورد و یا در جای دیگر، به سردسته‌ی قلدران آنچه را که از تنش می‌خواهد می‌دهد و این علی‌رغم این است که او می‌بیند و دیگران نمی‌بینند و او فرصت کشتن سردسته‌ی قلدران را دارد امّا ترجیح می‌دهد خواسته‌ی او را برآورده کند. و لابد ما باید از این همه انفعال و بی‌جهتی پی به شخصیّت فداکار زن ببریم، که نمی‌بریم.

در تمام این داستان همه وقتی موقعیّتشان در خطر می‌افتد وجه پلید درونشان را آشکار می‌کنند. دولتمردان و فرماندهان نظامی تا وقتی که کور نشده‌اند کورها را از جامعه جدا می‌کنند که مبادا بیماریشان آن‌ها را آلوده نکند. بعد هم که همه‌ی مردم دچار کوری می‌شوند هیچ کس از خود بزرگ‌منشی و جوان‌مردی و شرف نشان نمی‌دهد. همه، همه‌ی همه، وجه پلید خود را در این آزمایش نشان می‌دهند.

بیایید این کتاب را مثلاً با کتاب جاده نوشته‌ی کورمک مک‌کارتی مقایسه کنیم. در آنجا هم واقعه‌ای آخرالزمانی رخ داده و قدرت مرکزی از بین رفته است. در آنجا هم وجه پلید خیلی‌ها نمایان می‌شود. بعضی حتّی به آدم‌خواری رو آورده‌اند. امّا نور امید هیچ‌وقت کاملاً از بین نمی‌رود. پدر و پسر در جادّه‌ای به سوی سرنوشت خود رهسپارند. پدر تمام توان خودش را برای حمایت از پسر به کار می‌گیرد. در جایی از جادّه با غریبه‌ای روبه‌رو می‌شوند و پدر که آگاه از خطر غریبه‌هاست به او به چشم دشمن نگاه می‌کند، امّا پسرک برای او دل می‌سوزاند و پدر را مجبور به کمک به او می‌کند. در آخر داستان هم که پدر با وضعیّتی غم‌انگیز می‌میرد برای پسرک یاوری دیگر می‌رسد و او را به سمت فردایی امیدوارانه‌تر می‌برد.

کوری

تفاوت این دو داستان در همین است. یکی حتّی در تاریک‌ترین اوضاع هم امیدبخش است و دیگری به جز پستی و پلیدی چیزی نشان نمی‌دهد.

داستان جادّه به شدّت تلخ است. این تلخی ناشی از تقابل بین خیر و شر است. امّا در کوری خیر و شرّی وجود ندارد. فقط تسلیم‌شدگان شر، و شرورها وجود دارند، و تسلیم‌شدگان شر هم فقط به خاطر قدرت نداشتن است که شرور نشده‌اند. در نتیجه کوری تلخ نیست، حال‌به‌هم‌زن است.

در سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج، کورت ونه‌گات هم حرف از تسلیم شدن در برابر وضع موجود می‌زند. می‌گوید «بله، رسم روزگار چنین است» امّا در آنجا تسلیم نه از سر بی‌عملی و انفعال است که به خاطر این است که تلاش می‌کنند امّا قدرتی ندارند. ونه‌گات از موضوع روز حرف می‌زند و با شرح بمباران درسدن، آبروی سیاستمداران را می‌برد. او کسی است که در جبهه جنگیده امّا حالا می‌فهمد که آلت دست قدرتمندان بوده است. امّا در کوری کسی نمی‌جنگد. 

ایراد دیگری که کوری دارد رو بودن و تخت بودن داستان است. اگر در جادّه آدم‌های خوب در جایی قساوتی به خرج می‌دهند، اگر در برادران کارامازوف همه‌ی آدم‌ها در درون خود طیف خاکستری دارند و در جاهایی رو به سیاهی می‌آورند و در جاهایی نزدیک به سفید می‌شوند، و اگر در سلّاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج آدم‌های خوب عامل کارهای شیطانی هستند، در کوری همه پلیدند. و این پلیدی ناشی از حقارت است. آدم‌های حقیر نمی‌توانند در شرایط سخت از خود شرف و بزرگ‌منشی نشان بدهند. 


کوری؛ ژوزه ساراماگو؛ مهدی غبرائی؛ چاپ اول 1378؛ نشر مرکز

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۰۸:۳۹
طاها ربانی