اخیراً مجلهی مهرنامهی تیر 93 را خریدم، آن هم فقط به خاطر ترجمهی بخشی از کتاب «سرمایه در قرن بیست و یک» نوشتهی توماس پیکِتی. کتاب سرمایهی پیکتی اخیراً خیلی معروف شده و در دنیا سر و صدای زیادی به پا کرده. معلومه که من هم به عنوان مصرفکنندهی محصولات فرهنگی دوست دارم بدونم این چه کتابیه که این همه مورد استقبال قرار گرفته. به همین خاطر به محض دیدن تیتر مجله دست کردم توی جیبم و ده هزار تومان دادم و مجله را خریدم.
مهرنامه ترجمهی دو فصل از کتاب را چاپ کرده و البته نوشته که قراره این کتاب را به زودی انتشارات دنیای اقتصاد چاپ کنه. چند مقاله هم در کنارش کار کرده. من فقط ترجمهی آن دو فصل را خوندم و هیچ کدام از مقالات را هنوز نخوندهام؛ ولی تیتر بعضی از آنها توهینآمیز بود، مثلاً «زمانی برای مستی چپها»، که البته با توجه به جهتگیریهای راستگرایانهی مهرنامه، این نوع برخورد چندان هم عجیب نیست.
دو فصل ترجمهشده، یکی فصل یازدهم و یکی فصل سیزدهم، به
لحاظ قابلِ فهم بودن قابل مقایسه نیستند. بگذارید اول مدح فصل یازدهم را بگم تا
بعد به تفاوتش با فصل سیزدهم برسم.
[پیشاپیش از این که ممکنه عبارات تخصصی را در جای نادرست به کار ببرم و قاشق چایخوری را در ظرف مربا بگذارم و با کارد صبحانهخوری میوه پوست بکنم عذر میخوام.] در فصل یازدهم، توماس پیکتی میزان ثروت را در دهکهای مختلف چند کشور مقایسه میکنه، و این کار را به استادانهترین شکل انجام میده. مثل استاد دانشگاهی در مقطع دکترا که میخواد به دانشجوهای ترماولی کارشناسی مطلبی را حالی بکنه. از تکرار نمیترسه: در هر مطلبی که داره بیان میکنه و فهمش نیازمند چیزیه که قبلاً توضیحش را داده، دوباره به همان مطلب قبلی اشاره میکنه. مخاطب ناآشنا با اقتصاد هیچ مشکلی در فهم گفتههای کتاب پیدا نمیکنه. نویسنده اجازهی پراکنده شدن حواس مخاطب و گیج شدناش را نمیده.
پیکِتی در این فصل نشون میده که در کشورهای با میزان برابری بالا از نظر میزان دستمزد (یعنی کشورهای اسکاندیناوی در دهی 1970 و 1980) ده درصد بالای جمعیت، دوبرابر سرانهی جمعیت دستمزد دریافت میکنند و پنجاه درصد پایین حدود 70 درصد از دستمزد سرانهی جمعیت را دریافت میکنند و چهل درصد میانه حدود 45 درصد را میگیرند. یعنی اگر دستمزد سرانه در کشور 2000 یورو باشد طبقهی بالا ماهیانه 4000 یورو، طبقهی متوسط 2250 یورو، و طبقهی پائین 1400 یورو دریافتی دارند. این آمار مربوط است به بهترین کشورهای دنیا از لحاظ برابری.
امّا در همین کشورهای برابر، میزان مالکیت سرمایه خیلی متفاوت است. میزان مالکیت سرمایه در طبقهی بالای جامعه (10 درصد اول) پنجاه درصد از کل سرمایهی کشور است، در طبقهی متوسط (40 درصد میانه) چهل درصد، و در طبقهی پایین (50 درصد آخر) میزان مالکیت از کل سرمایهی کشور فقط 10 درصد است. و این تازه آمار بهترین کشورهای دنیا از نظر میزان برابری است. در آمریکای 2010 طبقهی بالا 70 درصد، طبقهی متوسط 25 درصد و طبقهی پایین تنها 5 درصد سرمایه را در مالکیت دارند. در آمریکای امروز، یک درصد بالای جامعه به تنهایی 35 درصد از کل سرمایه را در اختیار دارد.
خوب، من با خوندن این فصل واقعاً امیدوار شدم. مطالب کاملاً مفهوم بود و هیچ جایی از متن مشکلی نبود، و به خودم قول دادم که به محض چاپ شدن کتاب، حتماً یک نسخهاش را بخرم. اما به فصل بعدی که رسیدم امیدم کمکم رنگ باخت! عنوان این فصل هست «دولت رفاه» و من تقریباً چیزی ازش به یاد ندارم که بتونم بنویسم. مطمئن نیستم که اشکال نامفهوم بودن متن بیشتر به من برمیگردد یا به ترجمهی کتاب یا به مشکل بودن مطالب. با خودم میگم شاید اگر موقع خوندن این فصل تمرکز حواس بیشتری میداشتم به مشکل برنمیخوردم. بعد به این فکر میکنم که جاهایی از متن، بوی ترجمه بلند بود. نمیتونم در ذهنم هی متوجه این مسأله نباشم که موقع خوندن ترجمههای عزتالله فولادوند (برجِ فرازان، فلاسفهی بزرگ، آمریکایی آرام، کاتالونیا) هیچ وقت متوجه ترجمهبودن لحنِ کتاب نمیشیم، در حالی که در خیلی از دیگر متون، میشه ساختار جملهی اصلی را در ترجمه دید. و در آخر با خودم میگم خوب، چه انتظاری داری؟ تو مگه قبلاً یه مقالهی اقتصادی درست و حسابی خوندی که حالا میخوای این فصل را بفهمی؟
با این حال خیلی امیدوارم که بعد از چاپ کتاب، با خوندنش از فصل اول، آشنایی کلی با مفاهیم اقتصادی پیدا کنم، انقدر که وقتی به فصل سیزدهم میرسم دیگه مشکلی در فهم مطالب نداشته باشم.
شما را توصیه میکنم به خرید این مجله، حداقل به خاطر فصل یازدهم این کتاب. و البته مهرنامه انقدر مطلب داره که تویش گم میشید. پس با هدف خوندن بخشهای مشخصی از مجله، آن را بخرید و الّا از تورّق خالیش خسته میشید چه برسه به این که بخواهید از همهی مطالبش بهره ببرید.
مهرنامه، ماهنامهی خبری، تحلیلی در زمینهی علوم انسانی، علوم اجتماعی؛ سال پنجم؛ شمارهی 36؛ تیر 1393؛ قیمت ده هزار تومان