فکر میکنم تمامِ رمانهایی را که از اومبرتو اکو ترجمه شده خواندهام: نامِ گلِ سرخ (نه ترجمهیِ رضا علیزاده از نشرِ روزنه. از نشری دیگر و چاپِ خیلی وقتِ پیش که از کتابخانه گرفتم)، بائودولینو (که من را جزو دوستدارانِ اومبرتو اکو کرد)، آونگِ فوکو، جزیرهیِ روزِ پیشین (نسخهیِ دستِ دوم با ترجمهیِ فریدهیِ مهدویِ دامغانی که بهنظرم کتابِ جالبی نیامد)، و حالا گورستانِ پراگ.
نکتهیِ جالب اینکه من داستانِ آونگِ فوکو را یادم نمیآد. بهنظرم چنان داستانِ پرپیچوخم و پرتوطئهای بود که عجیب نیست چیزی از داستانش یادم نیاید. داستانِ گورستانِ پراگ داستانِ جوِّ عمومی قرن نوزدهم است، جوّی که منجر به شکلگیریِ افکار و تمایلاتِ ضدّیهودی شد و نقطهیِ اوجش (که در این کتاب از آن حرفی زده نمیشه و داستان در اوایلِ قرنِ بیستم تمام میشه) یهودیکشیِ هیتلر است.
در فایلهایِ اینجا دیدم که قبلاً عکسِ کتابِ شمارهیِ صفر را هم گذاشتهام. این یکی را دیگر اصلاً یادم نمیآمد که خوانده باشم.
داستانهایِ اکو نیازمندِ دایرةالمعارفی در کنارِ خود هستند تا در هر صفحه چندینبار به آن مراجعه کنیم و از سوابقِ ماجرا و پیشینهیِ واقعیِ شخصیتهایِ داستان سردربیاریم. یا نیازمندِ پانویسهایِ متعدد یا مقدمهای عالمانه بهسبکِ نجفِ دریابندری و عزتاللهِ فولادوند. در کتابهایی که نشرِ روزنه از اومبرتو اکو درآورده چنین کاری انجام نشده است، که البته شاید چندان جای ایراد نداشته باشد. بههرحال، عمقی که مثلاً عزتاللهِ فولادوند دارد همه ندارند. اما این کتاب ایراداتِ دیگری هم دارد.
من این کتاب را چندین سال است که خریدهام، اما وقتی فصلِ پنجصفحهایِ اول را خواندم چنان با ویراستاریِ و ترجمهیِ آن بهمشکل برخوردم که فکر کردم هیچوقتِ دیگر هم سراغِ آن نخواهم رفت. حالا که دوباره این پنج صفحه را نگاه میکنم، میبینم شاید کمی سختگیری کردهام یا یکی دو مورد ایرادِ نابهجا گرفتهام، اما درکل نظرم درست بوده و این چند صفحه احتیاج به بازبینی دارند. اما اینبار که سراغِ کتاب رفتم و از فصلِ دو شروع به خواندن کردم، تقریباً هیچکجا دچار مشکل و لکنتِ در ترجمه نشدم و این، بهنظرم، کارِ کمی نیست. البته ترجمه شاهکار نیست، ولی مترجم از پسِ کار برآمده. (خودم در این مدت یک کتابِ جدی ترجمه کردم و میدانم که مترجمِ توانمندی نیستم. ولی، خوب، «نقدِ ترجمه*» و ترجمه دو کارِ متفاوتاند.)
ایرادِ جدیِ دیگری که این کتاب دارد در صفحهبندیِ آن است. من در اینترنت جستجو کردم و نسخهای انگلیسی بهفرمت ایپاب پیدا کردم و دیدم که در آن نسخه هم این ایراد وجود دارد (و مترجم از رویِ نسخهی انگلیسیِ کتاب ترجمه کرده است). اما نسخهیِ ایتالیایی را هم یافتم و دیدم که آن نسخه این مشکل را ندارد. مشکل این است که گاهی راوی در داستان تغییر میکند و گاهی هم خطِ داستان. نویسنده (یا ناشر و ویراستارِ ایتالیایی) برای نشاندادنِ این تغییر یا با ستاره پاراگرافها را از هم جدا کرده است یا با اضافهکردنِ خط سفید اضافه، مثلِ این:
اما در ترجمهیِ فارسی هیچکجا از چنین علائمی استفاده نشده است. این ایراد آزار میدهد، ولی تمرکز را بههم نمیریزد (یا تمرکزِ من را بههم نریخت.)
و ایرادِ سوم اینکه واقعاً چرا باید چاپ ۱۳۹۳ این کتاب ۳۴۵۰۰ تومان قیمت داشته باشد؟ اصلاً این از یادم رفته بود، ولی وقتی دیدمش مغزم سوت کشید که عجب پولی سلفیدهام (بهقولِ معروف). من کتابهایِ دیگری هم از نشرِ روزنه خریدهام و میدانم این گرانفروشی فقط در موردِ مجموعه کتابهایِ اومبرتو اکو و تالکین اجرا میشود، ولی بههرحال خیلی زور دارد.
و نکتهیِ آخر اینکه برایِ من عجیب است کتابهایِ اومبرتو اکو توجهِ ماسونپژوه و یهودیپژوهِ شاخصی مثلِ آقایِ عبداللهِ شهبازی را بهخود جلب نکرده است. سالها پیش، وقتی آقایِ شهبازی در فیسبوک فعال بود، با کلی شرم و حیا از ایشان پرسیدم نظرشان دربارهیِ کتابِ آونگِ فوکو چیست و ایشان جواب دادند که «خودم نخواندهام، اما یکی از دوستان خوانده است» و بعد ازقولِ آن دوست بدِ اکو را گفتند، که اکو اینها را نوشته برایِ اینکه جریانِ ضدیت با ماسونها را بیارزش و سبک کند. حالا، این داستانِ گورستانِ پراگ را که میخوانم میبینم که واقعاً اگر کسی حرفهیِ پژوهشیاش دربارهیِ یهودیان و ماسونری است نمیتواند این کتابهایِ خوشخوان و جذاب از نویسندهای مشهور و معتبر را نخواند و بیمحل کند، مگر اینکه واقعاً این کتابها زیرآبِ جهانبینیِ پشت آن پژوهشها را زده باشد. دستِ یهودیان و ماسونها را در همهکار دیدن سابقهای طولانی و جدی در غرب دارد و بهنظر هم نمیرسد که این ضدیت با یهودیان واقعاً از بین رفته باشد، منتهی همان سازمانهایِ جاسوسی و مراکزی که زمانی برایشان بهصرفه بود که ضد یهودیان باشند (و در این کتاب داستانشان را میخوانیم)، الان بهنفعشان است که ضدَ آنتیسمیتیزم باشند. تا چرخِ روزگار چطور بچرخد و چه مردمانِ بیخبر و بیگناهی دوباره قربانیِ این توطئهها بشوند.
* «نقدِ ترجمه». پوووف :))