کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

درباره‌ی شبه‌مصاحبه‌ای در اندیشه‌ی پویا

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ

در شماره‌ی اخیر مجله‌ی اندیشه‌ی پویا، شبه‌مصاحبه‌ای با داریوش آشوری چاپ شده است به قلم خانم مریم شبانی. چند شبه‌مصاحبه‌ی دیگر هم در این شماره چاپ کرده‌اند، مثلاً با نصرالله پورجوادی. نمی‌دانم عنوان دقیق این جور مطالب چی هست. باید در زبان روزنامه‌نگاران اسم خاصی داشته باشد اما من بلد نیستم.

شبه‌مصاحبه به این صورت است که می‌روند و با طرف گفتگو می‌کنند اما تنظیم مطلب به صورت سوال و جواب نیست، به صورت خاطره‌گویی و نقل است. «از او درباره‌ی فلان چیز پرسیدم و او با نگاهی حسرت‌بار به دوردست‌ها خیره شد و از نامرادی روزگار نالید.» شبه‌مصاحبه چیزی توی همین مایه‌هاست.

شبه‌مصاحبه‌ها هم مثل بقیه‌ی مطالب مجله می‌تواند خوب باشد یا بد. و شبه‌مصاحبه‌ی خانم مریم شبانی (و گویا رضا خجسته‌رحیمی) با داریوش آشوری جزو خوب‌ها نبود. در حالی که شبه‌مصاحبه با نصرالله پورجوادی جالب بود.

*

من با داریوش آشوری آشنایی‌ای ندارم. مدت‌هاست چنین گفت زرتشتِ چاپ پیش از انقلابش را گذاشته‌ام که بخوانم اما هنوز نخوانده‌ام. فقط ترجمه‌ی شهریارش را خوانده‌ام. به خاطر همین ناآشنایی، ممکن است که قضاوت صحیحی درباره‌ی کار مصاحبه‌گر نداشته باشم. مثلاً فکر کنید که کسی بخواهد شبه‌مصاحبه‌ای به همین شکل با محمد قائد دربیاورد. به هیچ صورت امکان ندارد که از دماغ فیل افتادگی از سرتاسر مطلب نبارد، حالا مصاحبه‌گر هر چقدر هم می‌خواهد تلاش بکند. اما به هر حال من در مقام مصرف‌کننده‌ی مجله و کتاب، از این نوشته خوشم نیامد و اشکالاتی به ذهنم رسید که می‌خواهم بیانش کنم، ولو همه‌ی این اشکالات صائب نباشند.

*

در یک قسمت متن نقل قولی از داریوش آشوری می‌آورد که کلمات «سوکسه» و «پرابلم» و «آوانگارد» در آن آمده‌اند. من نمی‌دانم آیا داریوش آشوری قائل به استفاده از کلمات خارجی در زبان فارسی هست یا نه، اما این که در یک پاراگراف یک‌دفعه این همه کلمه‌ی خارجی، و نامعمول در گفتار عامه‌ی مردم، آمده است و بعد در بقیه‌ی متن، صحبت‌ها به همان زبان عادی و عامه‌فهم پیگیری شده و هیچ نشانه‌ای از اصرار بر این گونه صحبت کردن نیست، باعث شده یکدستی متن از بین برود و من خواننده هم نمی‌توانم هدف از این کار را بفهمم.

*
andishye-pooya-16

در جایی دیگر از متن، از داریوش آشوری نقل قول می‌شود که گفته  من همه‌ی چیزهایی را که باید با خودم می‌آوردم آورده‌ام و هر چه را که نیاورده‌ام حتماً ارزشی نداشته است که بخواهم با خودم بیاورم. خوب، این حرفی عادی است و در عین حال حرف بی‌اهمیتی هم هست. هر کس دیگری هم که بخواهد دست به مهاجرت بزند چیزهای مهم را با خودش می‌برد و آن چیزهایی را که نمی‌برد، حداقل، در آن درجه‌ی اهمیت نبوده است و شاید کلاً هیچ اهمیتی برایش نداشته که با خودش نبرده است. لحن آشوری هم به نظر نمی‌رسد که از سر تحقیر دیگران باشد. او یک حرف عادی و معقولی را به زبان آورده است. اما تبدیل این حرف دورهمی و خودمانی به نوشته طوری شده است که گویی داریوش آشوری دارد از آن طرف بیلاخی به هر چه که در پشت سر گذاشته حواله می‌دهد.

*

بنا به ماهیت شبه‌مصاحبه، نویسنده به حواشی گفتگو و وضعیت محیط و نحوه‌ی برخورد طرف گفتگو هم می‌پردازد، اما این کار را به صورت خیلی آبگوشتی و بی‌مزه‌ای انجام می‌دهد. توصیفاتش زورکی است، گویی که مجبور بوده برای حفظ قالب، این توصیفات را هم اضافه کند، یا برای رسیدن به تعداد کلمات مورد نظر، به متن آب بسته است. محض مثال قسمتی از متن را می‌آورم:

«نگاهی به هم کردیم و فکر کردیم شاید الان وقتش باشد که درباره‌ی یک تجربه‌ی خاص در زندگی شخصی داریوش آشوری از او بپرسیم، حالا یا پاسخ می‌داد و یا می‌خواست که بحث را بگذاریم و بگذریم. می‌خواستیم درباره‌ی مدتی که در پاریس با همسرش یک رستوران دایر کردند بیشتر بدانیم و این که اصلاً چه شده بود که به وادی رستوران‌داری پای گذاشته بود؟ پرسیدیم. حالت صورتش اصلاً تغییر نکرد. خب! خیالمان راحت شد که حداقل از سوال بدش نیامده و بعد که خنده پهنای صورتش را پر کرد فهمیدیم که انگار سوال بدی هم نپرسیدیم.»

خوب؟ که چی؟ از این حواشی گفتگو چه چیزی نصیب من مخاطب می‌شود؟ هیچ. اگر حذف بشوند چه چیزی از متن کم می‌شود؟ هیچ.

*

خانم شبانی در جایی از مطلب به «رضا» هم اشاره می‌کند. من دقیقاً نمی‌دانم چقدر در فرهنگی که نویسنده زندگی می‌کند، این طور اشاره‌های خودمانی ممکن است اشکال داشته باشد. تا جایی که می‌دانم در بعضی از این فرهنگ‌ها که بیشتر متعلق به پایتخت باید باشد این امر نه تنها اشکالی ندارد که اگر به غیر از این صورت خطاب شوند جایی از روابطشان ایراد دارد. شاید هم خانم شبانی و رضا خجسته‌رحیمی زن و شوهر باشند، من چه می‌دانم. اما این طور خودمانی صحبت کردن در مجله‌ای رسمی قرار است چه پیامی به مخاطب بدهد؟ این فرهنگ مطمئنا فرهنگ رسمی کشور نیست، و تا جایی که من اطلاع دارم فرهنگ عامه‌ی مردم کشور هم نیست؛ زن و شوهرها در مجامع رسمی، همدیگر را با اسم صدا نمی‌کنند. قرار است من با نویسنده و «رضا» احساس صمیمیت کنم؟ آیا من هم می‌توانم اگر خواستم مطلبی برای مجله بفرستم «رضا» یا «مریم» را مخاطب قرار بدهم؟ آیا قرار است صمیمیت بین «رضا» و «مریم» را بفهمم؟ به چه قصد و هدفی؟ نمی‌دانم. شاید در نشریات خارجی روال همین باشد، اما در آنجا استادان دانشگاه با اسم صدا می‌شوند (علی قول رضا امیرخانی در کتاب داستان سیستانش، اگر اشتباه نکنم) و با لباس‌های راحت و نه با کت و شلوار در مجامع علمی شرکت می‌کنند.

شاید هم دارم سخت می‌گیرم. جلال و سیمین هم در همین کشور زندگی می‌کرده‌اند. ولی به هر حال به من که نچسبید.


اندیشه‌ی پویا؛ سال سوم، شماره‌ی شانزدهم، خرداد 1393؛ قیمت 9000 تومان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی