دربارهی سیطرهی کمیت: پیشنویس، قسمت اول
رنه گنون پدر سنتگرایی است. او ابتدا عضو گروهها و فرقههای باطنیگری غربی، مثل تئوسوفیستها، شد، اما بعداً از این گروهها جدا شد و علیه آنها ردیه منتشر کرد. سنتگرایی در ایران با نام سیدحسین نصر شناخته میشود، اما اخیراً با انتشار کتاب آقای عبدالله شهبازی، به نام فرقهی مریمیه، که براساس کتاب مارک سجویک، به نام علیه جهان متجدد، نوشته شده است، معلوم شده است که سلسلهای که به سیدحسین نصر میرسد از خطی که رنه گنون دنبال میکرده انحراف داشته است.
گویا کتاب اصلی گنون همین کتاب سیطرهی کمیت و علائم آخرالزمان است. بهجز فصلهای ابتدایی این کتاب که فلسفی است و فهم آنها توانی بالاتر از توان من را میطلبد، مابقی آن تاحدود زیادی فهمیدنی است، هرچند هرچقدر پیشزمینه از سنتگرایی داشته باشید در فهم موفقتر خواهید بود. مترجم کتاب مرحوم دکتر علیمحمد کاردان هستند. ایشان تا توانستهاند ترجمهای خواندنی از کتاب ارائه کردهاند، اما معلوم است که این کتاب خارج از حوزهی علائق ایشان بوده و به سفارش دکتر نصر این کار را به انتها رساندهاند. با توجه به اینکه بسیاری از صحبتهای رنه گنون در بعد از انقلاب به صورتهای گوناگون تکرار شده و سخنرانان انقلابی و ضدغربی رویکرد مشابهی با او دارند، ترجمهای جدید از این کتاب که حاوی پانویسهای زیاد و توضیحات مفصلی باشد، بهنظر من، اتفاق خوبی است.
من فلسفه نخواندهام و تنها معرفیهایی از افکار و ایدههای فلسفی به گوشم رسیده است، بنابراین اشارهام به افکار فلسفی دقتی ندارد. رنه گنون در این کتاب کاملاً علیه دکارت است، اما اسمی از کانت نمیآورد. چیزی که من از کانت فهمیدهام این است که ما به واقعیت دسترسی نداریم، بلکه به نمودهای واقعیت دسترسی داریم که در زمان و مکان برای ما قابل فهم میشوند. این دسترسینداشتن به واقعیت درواقع قبولنداشتن عالم مثل است. اگر، در دیدگاه افلاطون، عالم حقیقی عالم مثل است و این دنیا تنها سایهای از آن دنیا است، از نگاه کانت تنها دنیای حقیقی همین دنیایی است که در معرض ادراک ما قرار دارد. اما رنه گنون همچنان به عالمی فراتر از عالم محسوسات میاندیشد.
گنون تحت تأثیر عقاید هندی است. یکی از این عقاید زمان دوری است. از نظر هندوها، خلقت از آغاز تا انجام به چهار دوره تقسیم میشود و در هر مرحله نزول بیشتری میکند. در دورهی اول همه حقیقت است. در دورهی دوم سهچهارم حقیقت است و یکچهارم باطل. در دورهی سوم حق و باطل برابرند و در دورهی چهارم، یا کالییوگا، که عصر ما است، یکچهارم حق وجود دارد و سهچهارم باطل. طول هر دوره هم هر بار کمتر میشود، بهطوریکه دورهی آخر یک چهارم دورهی اول است.
کاهش طول دورهها و همچنین سلطهی کامل نیافتن باطل در دورهی آخر نشان میدهد که حق هیچگاه بهطور کامل مضمحل نمیشود و سروری باطل طولانی نخواهد بود.
از دیگر نکات برای فهم کتاب این حرف گنون، به نقل از قدما، است که «شیطان بوزینه است.» همانطور که در سیلماریلیونِ تالکین میخوانیم، مورگوت توانایی خلق ندارد، بلکه ساختهی الهی را خراب میکند. تصویری که من خودم از این عقیده میسازم این است که در نظم شیطانی همهچیز شبیه نظم الهی است، جز آنکه بر سریر الهی شیطان تکیه زده است. بنابراین دورترین حالت از رضوان الهی شبیهترین به آن هم هست.