تشیع امامی در بستر تحول
نگاهی به کتاب تشیع امامی در بستر تحول، تاریخ مکتبها و باورها در ایران و اسلام، دفتر یکم؛ نوشتهی حسن انصاری؛ نشر ماهی؛ 1395
دیسکلیمر (Disclaimer): من دربارهی موضوعات مورد بحث در این کتاب پیشزمینهی قویای ندارم و متنم دقت کافی را ندارد.
این کتاب مجموعهای است از مقالات که نویسنده در آنها به سیر تاریخی جدال میان اخباریون و اصولیون پرداخته است. نویسنده میگوید در زمان ائمه، در میان شیعیان، غلبه با اهل حدیث بوده. اهل سنت چون بعد از حضرت رسول مرجعی نداشتهاند، به روشهای اجتهادیای، مثل قیاس و عمل به رای، رو آورده بودند. در مقابل، اکثر شیعیان مراجعه به عقل را، با وجود امام، باطل میشمردند. بههمینخاطر، فقط حدیثها را از ائمه میشنیدند و نقل میکردند. در جامعهی شیعیان هم انتظار نمیرفت که هیچوقت رابطهی زمین و آسمان قطع شود و فکر میکنم بههمینخاطر کسی چندان به فکر جمعآوری احادیث هم نبوده باشد. حتی به این نقل از حضرت رسول هم اعتنای چندانی نداشتهاند که فرموده بودند بعد از من ۱۲ خلیفهی بهحق خواهد بود. بعداً و در دوران غیبت بود که شیعیان به این حدیث توجه کردند.
بااینحال، اینطور هم نبود که روشهای استنباطی کاملاً در میان امامیها متروک باشد و در همان زمان ائمه هم بعضی از علمای شیعه از بعضی از روشهای عقلی بهره میبردهاند و ائمه هم «همواره متکلمان را در دفاع از مبانی امامیه تشویق میکرده و آنان را به بحث با مخالفان، خاصتاً در موضوع امامت، ترغیب مینمودهاند.» (ص. ۴۰) نکتهی جالب این است که چون کلمهی اجتهاد بار منفی داشته و برای کسانی به کار میرفته که در مقابل حرف ائمه به عقل و رای خودشان عمل میکردهاند، تا مدتها کسی از کلمهی اجتهاد استفاده نمیکرده و همه اجتهاد را باطل میدانستهاند، و برای اشاره به روشهای عقلی کلمهی استنباط را بهکار میبردهاند.
از اختلافاتی که میان نصگرایان و عقلگرایان وجود داشت اعتبار خبر واحد بوده است. نصگرایان و اهل حدیث حجیت خبر واحد را قبول داشتهاند. بعضی از ناقلان حدیث هم چندان عالم نبودهاند و تنها به نقل روایت، با هر سندی، بسنده میکردند. اما در میان همین اهل حدیث بعضی هم بودهاند که از بعضی از روشهای اصولی پیروی میکردهاند و احادیث را سبک و سنگین میکردهاند و با علم رجال اعتبار راویان حدیث را مورد کنکاش قرار میدادند. این گروه، اگر حدیث واحد با دیگر منابع شریعت مغایرت داشت، آن را کنار میگذاشتند. اما در این حد هم پیش نمیرفتهاند که مثلاً از مجموع چند حدیث قانونی کلی استخراج کنند. تا زمان شیخ مفید و سید مرتضی که توانستند اوضاع را برگردانند و غلبه با عقلگرایان شد.
اوضاع بعد از شیخ مفید تقریباً در غلبهی اصولیان باقی ماند تا زمان صفویه و ملا محمدامین استرآبادی. استرآبادی گویا دانشمندی بوده و عالم به فلسفه و کلام و حدیث و غیره و ذلک، و بااینحال ضد روشهای عقلی. به دلیل همین علم زیادش توانست کتابهای جدی و قویای در رد اهل استنباط بنویسد. اینطوری بود که وضعیت تغییر کرد.
چیزی که برای من جالبه اینه که نویسندهی این کتاب، یعنی آقای حسن انصاری، معتقده که گرایش اخباری دوران صفویه آنقدری که روی عامهی روحانیون تاثیر گذاشت، روی علما تاثیر نگذاشت. این تمایز میان علما و روحانیون خیلی برای من جالب است. گرایش اخباری باعث رونق کتابهای حدیثی شد، که اوج آن مجموعهی بحارالانوار است (و نویسنده بسیار محترمانه از علامه مجلسی یاد میکند و کار او را بسیار بزرگ میداند. علامه مجلسی توانست کتابهایی را که در دسترس نبود و کمتر کسی آنها را میشناخت، یا شناختهشده بود اما کسی دیگر به آنها ارجاع نمیداد پیدا کند و از خطر نابودی نجات دهد. درواقعِ، فکر میکنم علامه مجلسی مدیر فرهنگی خیلی خوبی بوده.) از جمله پیروان گرایش حدیثی حاج شیخ عباس قمی است که مجموعهی مفاتیحالجنان را گرد آورده. کتابهای حدیثی میان عامهی مردم و روحانیون شهرها (و نه روحانیون و علمای مستقر در مراکز حوزویای مثل قم و نجف) رونق داشت. مطالب این جور کتابها مدح و منقبت ائمه و روایتهای غلوآمیز دربارهی آنها بوده است که به کار منابر و همراهکردن مردم میآمده، اما برای استنباط احکام و شریعت کاربردی نداشته.
اخباریها درواقع به اجتهاد، و بهتبع به تقلید، اعتقاد ندارند. (حالا یک دستهبندیای هم بود که بعضی اعتقاد دارند که همه چیز مباح است مگر بر حلیت یا حرمت آن حدیثی آمده باشد، و بعضی دیگر چنین اعتقادی ندارند. ولی جزئیاتش را و اینکه کدام دسته به کدام اعتقاد دارند یادم نیست.) بنابراین لابد میشود گفت که مراجع ما همگی به دستهی اصولیها تعلق دارند، ولی خوب میبینید که در میان همین مراجع هم ضدیت با فلسفه وجود دارد و در مدح ائمه از چیزی که ما میفهمیم فراتر میروند.
غلبهی اخباریها بر اصولیها گویا تا زمان شیخ انصاری و علامه بهبهانی ادامه داشته، تا اینکه آنها دوباره کاری میکنند که اصولیها بر صدر بنشینند. راستی، این را هم بگم که از همین اهل حدیث شیخیها بهوجود میآیند و، تا جایی که من فهمیدهام، بعداً بابیها و بهاییها هم از همین شیخیها سر بیرون میآورند.
چیزی که هست این است که مرزهای بین دو گروه، اینطور که من فهیمدم، آنقدرها سفت و سخت نیست. بودهاند در میان یاران ائمه که قیاس را معتبر میدانستهاند، و دیدیم که بعضی اهل حدیث به روشهای اصولی احادیث را بررسی میکردهاند، و اصولیهایی که به جمعآوری احادیث میپرداختهاند.