کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

کتاب و مجله

نوشته‌هایی درباره‌ی مجله و کتاب

مشکل اینجا است که مجبوریم برای ابتدائیات جذب مشتری هم امتیاز قائل شویم. ظاهر خوب، چاپ عالی، طرح جلد زیبا، قطع دوست‌داشتنی و دیگر جاذبه‌های ظاهری نمی‌تواند به ما چیزی درباره‌ی محتوای کتاب بگوید، اما از آنجا که این ابتدائیات در چاپ کتاب‌ها به‌ندرت رخ می‌دهند، تبدیل می‌شوند به بزرگ‌ترین امتیاز کتاب‌ها؛ و در هروله‌ی نمایشگاه کتاب، همین ظواهر مشتری کافی و اعتبار اضافی برای ناشر فراهم می‌کنند.
این اولین کتابی است که از هنری کیسینجر می‌خوانم، یا درواقع می‌خواستم بخوانم. ناشرش انتشارات علمی و فرهنگی‌ای است که در یک صفحه از ابتدای کتاب خود را چنین معرفی کرده: «ناشر برگزیده‌ی هفدهمین، بیستمین، بیست‌ودومین، بیست‌وسومین و بیست‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران». نمی‌دانم این ناشر هم از خاندان «علمی»ها است یا ناشری است دولتی (یا هردوانه؟) کتاب دیگری را هم از هنری کیسنیجر خریده‌ام، «چین»، از نشر فرهنگ معاصر. به این یکی بیشتر امید بسته‌ام. بماند.
می‌دانید ایراد کار کجاست؟ ایراد کار این است که هرچه به قسمت فیزیکی‌تر ماجرا مربوط باشد راحت‌تر حل می‌شود، اما قسمت‌های معنوی‌تر به آدم‌های دلسوزتر و دغدغه‌دارتری محتاج است. ارائه‌ی لیست بلندبالایی از کتاب‌های تازه‌انتشار‌یافته به مقامات دولتی و به مجلات فرهنگی و به مراکز فروش، در این سیستم رزومه‌طلب، اعتبار بیشتری برای اشخاص فراهم می‌کند تا ارائه‌ی اثری که با دلسوزی برای کلمه‌به‌کلمه‌اش عرق ریخته شده باشد.
برویم سراغ ترجمه. ترجمه فقط فهم متن به زبان اصلی نیست. برای ترجمه باید بتوانی فارسی هم بنویسی و حرف بزنی، و این هنر کمی نیست. مثلاً این جمله را در نظر بگیرید: «مفهوم نظم جهانی با محدوده‌های تعیین‌شده‌ی اقدامات دولت در راستای تحقق یک انقلاب همیشگی که فقط پیروزی یا شکست را می‌شناخت از میان برداشته شد.» (ص 37) بیایید سعی کنیم از این جمله سردربیاوریم. می‌گوید «مفهوم نظم جهانی... از میان برداشته شد.» این قسمت اصلی جمله است و جمله به این صورت کامل و مفهوم است. بقیه‌ی جمله برای افزایش اطلاع خواننده درباره‌ی همین قسمت‌های اصلی آمده است. اما ما چه چیزی از این قسمت‌ها می‌فهمیم؟ مثلاً بیایید به این قسمت نگاه کنیم: «که فقط پیروزی یا شکست را می‌شناخت». چه کسی یا چه چیزی «فقط پیروزی یا شکست را می‌شناخت»؟ «محدوده‌های تعیین‌شده»؟ «دولت»؟ «انقلاب همیشگی»؟
به این یکی نمونه نگاه کنید: «(یعنی پانزده سال دوره‌ی حکومت موقتی سلسله‌ای پیش از تأسیس سلسله رومانف در سال 1613 که در حملات و جنگ‌های داخلی و قحطی یک سوم جمعیت روسیه قربانی شدند.)» (ص 54) اگر بخواهیم جمله را خلاصه بنویسیم، جمله به این شکل بوده است: «پانزده سال[ی]... که... یک سوم جمعیت روسیه [در آن] قربانی شدند.» مشکل این جمله این است که اطلاعات زیادی را می‌خواهد در یک جمله ارائه کند، احتمالاً به‌خاطر حفظ ساختار جمله‌ی انگلیسی، و به‌همین‌خاطر بعضی قسمت‌های واجب جمله را هم جا انداخته است (یای نسبت برای «سال» و، با اهمیتی کمتر، "در آن").
نمونه‌ی دیگری برای ارائه‌ی اطلاعات زیاد در جملات کم: «مقتضی است که تعجیل در اموری که از مناطق دور ارسال شده به دلیل تأخیری که گهگاه ناشی از بعد مسافت بود موجب می‌شد تا اصلاحات وسیع صورت گیرد.» (ص 59) جایزه برای کسی که این جمله را بشکافد!

از نمونه‌های پایبندی مترجم به ساختار زبان مبدأ و نجویدن جمله و درنیاوردن آن به زبان فارسی می‌شود به این نمونه اشاره کرد: «در عین حال، دستاوردهای حیرت‌انگیز روسیه در زمینه‌ی کشورگشایی بر پایه‌ی اقتصادی و جمعیت‌شناختی صورت می‌گرفت که از منظر معیارهای غربی، چندان پیشرفته نبود». از حذف یای نسبت می‌گذریم (یعنی جمله باید به این صورت می‌بود: «بر پایه‌ی اقتصاد و جمعیت‌شناختی‌ای صورت می‌گرفت که...»)؛ منظور از این جمله چیست؟ بگذارید اطلاعات اضافی جمله را حذف کنیم و چهارچوب اصلی جمله را حفظ کنیم: «دستاوردهای... روسیه... بر پایه‌ی... جمعیت‌شناختی‌ای صورت می‌گرفت که... پیشرفته نبود.» با توجه به توضیحات بعدی، به‌نظر می‌رسد که منظور نویسنده این بوده که مناطقی که روسیه به چنگ می‌آورده به‌لحاظ جمعیت اهمیتی نداشته است. اما این جمله به زبان فارسی سلیس منتقل نمی‌شود و خواننده باید با خود و با کتاب کلنجار برود تا از معنای پس کلمات فارسی و ساختارهای انگلیسی سردربیاورد.
نمونه‌ای دیگر: «تضاد بین میراث دولتمردان اصلی اروپای مرکزی، تغییر در تأکید نظم بین‌المللی اروپایی از مشروعیت تا قدرت را در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم نشان می‌دهد.» لطفاً قبل از هرگونه ترجمه، لقمه‌ی خود را بجوید.

بعضی از ایرادات ترجمه را هم می‌توان با خواندن کتابِ بسیار خوب، و بسیار کم‌حجمِ، «نخستین درس‌های ترجمه» نوشته‌ی خانم فرزانه فرح‌زاد می‌توان برطرف کرد. مثلاً نزدیکی و دوری اجزای جمله از یکدیگر: «روسیه با روشی متفاوت با سایر جوامع به سیستم حکومتی مدرن اروپایی زیر نظر تزار پتر کبیر پیوست.» سیستم حکومتی مدرن اروپایی زیر نظر پتر کبیر نبوده است، روسیه زیر نظر پتر کبیر بوده است. بنابراین با انتقال قسمت پررنگ به بعد از «روسیه» معنای جمله راحت‌تر به خواننده‌ی بخت‌برگشته منتقل می‌شود: «روسیه، زیر نظر تزار پتر کبیر، با روشی متفاوت با سایر جوامع به سیستم حکومتی مدرن اروپایی پیوست.»
ایرادات و اشتباهاتی هم وجود دارد که احتمالاً از زیر دست مترجم و ویراستار و دیگر دست‌اندرکاران تهیه‌ی کتاب دررفته است، وگرنه بعید است که چنین مطالبی را کسی یک بار بخواند و سعی نکند آن را اصلاح کند. مثلاً این: «در روسیه، حاکم مطلق قانون دایر است.» (ص 59) یا این: «اگر تعادل بین قدرت و مشروعیت به درستی مدیریت شود، اقدامات به سطحی از خودانگیختگی ایجاد می‌شود.» (ص 70) «اقدامات» نه‌تنها «ایجاد می‌شود» که «به سطحی از خودانگیختگی» هم ایجاد می‌شود! 
این کتاب حتماً ویراستار داشته است. کسی که با ترّهات نویسندگان و مترجمان آشنا باشد به‌راحتی می‌فهمد که این رسم‌الخط و علائم نگارشی کار ویراستاری است که حداقل چندان تازه‌کار نیست. بگذریم از دعوایی که سر کاما یا ویرگول بعد از نهاد وجود دارد و کمتر ویراستاری به برداشتن این کاماهای بعد از نهاد اهمیت می‌دهد. اما همه‌ی کار ویراستار ویرایش صوری نیست، ویرایش زبانی هم هست. البته سروکله‌زدن با متن‌های عجیب و غریب مترجمان و نویسندگان شاید وقت زیادی بگیرد و ناشر باید حمایت زیادی از ویراستار بکند تا ویراستار بتواند به‌اندازه‌ی کافی وقت بگذارد و معنا را از میان جملات بیرون بکشد. یک راهش هم این است که کتاب را در مرحله‌ی داوری و ارزیابی به مترجم برگردانند، اما با این کار چیزی برای چاپ باقی نمی‌ماند. پس حالا که ویراستار این وظیفه را قبول کرده، باید تا انتها بر انجام این وظیفه پافشاری کند. اما، خوب، نام چنین ویراستاری را ناشر نمی‌تواند به‌راحتی از اطلاعات کتاب حذف و اجر معنوی کار او را زایل کند. چنین ویراستاری هم‌رده و بلکه بالاتر از مترجم کتاب خواهد بود.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۲:۰۱
طاها ربانی

داستایوسکی چقدر شگفت‌انگیزه.
در صفحه‌ی اول داستان شش شخصیت معرفی می‌کند و به غیر از یکی که حذف می‌شود همه تا پایان حضور دارند. یعنی ممکنه توی صفحه‌ی اول یه داستان معتبر ایرانی شش شخصیت معرفی بشه؟ من که فکر می‌کنم توی داستان‌های ایرانی اون چیزی که اهمیت داره شخصیت نیست، تهرانه. هرچند، من اهلیت کافی برای داوری درباره‌ی رمان‌های ایرانی را ندارم، چون خیلی کم خوانده‌ام.
چقدر عشق‌ها و رفتارهای آدم‌ها در آن زمان پرشور بوده است. من که به‌راحتی آدم‌ها را حذف می‌کنم برایم خیلی شگفت‌انگیز است که آدم‌ها با هم درگیری‌های احساسی شدید پیدا می‌کنند. مکالمه‌های هیجانی راوی داستان با محبوبه‌اش همزمان دور و نزدیک است. تناقض‌های احساس راوی به محبوبه‌اش را کاملاً درک می‌کنم و درعین‌حال باور نمی‌کنم که بشود چنین شورانگیز با کسی صحبت کرد. شخصیت اصلی خودش را با بیرون‌ریختن درونیاتش خرد می‌کند و بر این خردشدن آگاه است و آن را اعلام می‌کند، اما بازهم ادامه می‌دهد. این کار توان بالایی را می‌طلبد که فرسنگ‌ها از من دور است.
جایی می‌گوید که می‌خواستم از رابطه‌ی خودم و محبوبه‌ام به شخص سومی بگویم، اما دیدم مگر ما چه رابطه‌ای داریم؟ جز اینکه او به من اجازه داده عشقم را ابراز کنم؟ آیا اجازه‌ی ابراز عشق حقی به راوی نمی‌دهد؟
و زن‌های داستایوسکی چقدر ناشفاف‌اند و چقدر متناقض‌اند، پیچیدگی‌های درونی آدمی را نمی‌شود به کلامی صاف و ساده درآورد و داستایوسکی این را خیلی خوب نشان می‌دهد. راوی داستان در صفحه‌ی آخر است که می‌فهمد محبوبه‌اش هم او را دوست می‌داشته، اما چرا هیچ‌وقت این را از او نشنیده بود؟

قمارباز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۶
طاها ربانی

متن زیر را بعد از خواندن کتاب «گفتگوی حامد زارع با رضا داوری اردکانی» نوشتم. یعنی که از این کتاب الهام گرفته‌ام.


راسل کرک، نویسنده‌ی محافظه‌کار و احیاگر محافظه‌کاری، در مقاله‌ی زوال لیبرالیسم می‌گوید اندیشه‌های بزرگ تا وقتی قدرت دارند که تخیل انسان را تحریک کنند. وقتی توانشان را در تحریک تخیل انسان از دست دادند، قدرتشان هم از بین می‌رود.

ما، در شرق یا در خاورمیانه یا در ایران، رویای غرب را نپذیرفته‌ایم. رویای غرب تسخیر بود، غلبه بر همه‌چیز. انسان غربی نه‌تنها به‌دنبال تسخیر طبیعت و ماده بود، که به‌دنبال تسخیر عوالم ماورایی هم بود. شنیده‌ام که بسیاری از بزرگان تجدد در مجالس احضار ارواح حاضر می‌شده‌اند و به خرافات دیگر هم می‌پرداخته‌اند. به‌طورخاص، آرتور کانن دویل، نویسنده‌ی شرلوک هولمز، را یادم می‌آید که به چنین چیزهایی علاقه نشان می‌داده است، درحالی‌که کارآگاه مخلوقش همه‌چیز را با دقت «علمی» مورد توجه قرار می‌دهد.

رویای غربی را می‌شود در داستان‌های علمی‌تخیلی دید. به‌نظر من بزرگ‌ترین رویای غرب غلبه بر مرگ بود، یا حداقل افزایش چشمگیر طول عمر. رویای غربی غلبه بر قدرت خدا بود، که کسی درباره‌ی کشتی تایتانیک گفته بود این کشتی را خدا هم نمی‌تواند غرق کند. اما باقیمانده‌ی رویای غربی در جنگ‌های جهانی از بین رفت. آمار مرگ‌ومیر نوزادان بسیار کاهش پیدا کرده و متوسط طول عمر بسیار افزایش، اما مردم هنوز برای آرزوی طول عمر همدیگر را به عمر «صدوبیست‌ساله» حواله می‌دهند. صدوبیست سال هنوز خیلی دورازدسترس است.

رویای غربی از نفس افتاده و نمی‌تواند تخیل ما را به‌کار بگیرد، مایی که در اوج توانمندیش آن را درک نکردیم و نپذیرفتیم. البته آرزوی تسخیر هنوز جان دارد. برای همین است که انسان همچنان به اعماق دریاها سفر می‌کند و به خارج از منظومه‌ی شمسی سفینه پرتاب می‌کند. اما ما این رفتارها را، اگر به قالب ثروت‌اندوزی درنیاید، نمی‌فهمیم. ما نمی‌فهمیم چرا کسی عمرش را بر سر شناخت بیگ‌بنگ می‌گذارد، مگر اینکه بخواهد از این علم برای ساخت سلاحی مرگبارتر از بمب اتم استفاده کند.

ما نمی‌خواهیم دنیا را تسخیر کنیم. بسیاری از مردم ما حتی حاضرند خود را تسلیم قدرت‌ها کنند اگر آن‌ها تضمین زندگی آسوده را به ایشان بدهند. اگر غربی عمر خود را صرف زندگی در جنگل می‌کند و همراه همسرش در کنار میمون‌ها زندگی می‌کند و آخر سر به‌دست یکی از همین میمون‌ها کشته می‌شود، درعوض پسردایی من به من، بابت علاقه به نقشه‌ی افغانستان و پاکستان و علاقه‌ام به شناخت برادران و هم‌کیشان و همخون‌هایم، به دیده‌ی تمسخر نگاه می‌کند و یادآور می‌شود که همه رو به اروپا دارند، تو چرا انقدر بی‌کلاسی؟

ما نیاز داریم رویا بسازیم، وگرنه سرنوشتمان همین خواهد بود که نفت بفروشیم و صرف عیش‌ونوش کنیم.

رضا داوری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۴
طاها ربانی

تکه متن پایین درباره‌ی شورش سال 1857 میلادی در هندوستان است که سرانجام شکست خورد. کتابی که ازش نقل کرده‌ام، این‌طور که از مقدمه‌ها فهمیدم، زمان ناصرالدین‌شاه ترجمه شده است. مقدمه‌ها، به‌خصوص مقدمه‌ی ایرج افشار، از تلاش ناصرالدین‌شاه برای آگاهی بر اوضاع دنیا می‌گوید و می‌گوید که بسیاری از کتاب‌ها به دستور خود او ترجمه می‌شده است و دلیلش هم علاقه‌ی او به آگاهی از نحوه‌ی تدبیر امور در دیگر کشورها بوده.

من خیلی به تخریب‌هایی که از دوره‌ی قاجار می‌شه بدگمانم. البته شاهان قاجار شاهان مدرنی نبوده‌اند و با پادشاهان برجسته‌ی تاریخ ایران هم شاید قابل مقایسه نباشند، ولی پادشاهان برجسته‌ی تاریخ ایران هم با دیگر پادشاهانِ حتی سلسله‌های خودشان هم قابل قیاس نیستند. اگر اروپا تغییر نکرده بود، ایران چنین در دوره‌ی قاجار به تنگنا نمی‌افتاد، و بااین‌حال، ایران مثل هندوستان تحت استعمار مستقیم نیفتاد و مثل عثمانی به چندین کشور با هویت‌های جدید و عجیب تبدیل نشد.

به‌هرحال، متن زیر را برای این انتخاب کردم که استعمارگران دوست دارند مردم مستعمره را بی‌فرهنگ و عقب‌مانده نشان بدهند، کاری که الان هم می‌کنند و بی‌شرمانه جدال‌های عراق را نه ناشی از دخالت‌های خودشان که ناشی از اختلافات مردم یا دیدگاه‌های تندروانه‌ی گروه‌های اسلام‌گرا بیان می‌کنند.

باید با استعمار جنگید و هیچ به رسانه‌هاشون اعتماد نکرد.

 

«پس تمام دسته‌جات یاغیان به سمت دهلی روانه می‌شدند و آن شهر را مانند میعادگاه برای خود قرار داده بودند. اما چیزی که اسباب حیرت است آنکه قوانین انتظام عسکریه را در کمال خوبی نگاه می‌داشتند و با کمال نظم و ترتیب پیش می‌رفتند و از امکنه‌ای که عبور می‌کردند به مردم تعدی نمی‌نمودند و به نهب و غارت نمی‌پرداختند، فقط به قدر معاش از آن‌ها آذوقه می‌گرفتند. یک فوجی از افواج یاغیان دست‌اندازی به خزانه‌ی عسکریه ننمود و مواجب سربازان مانند سابق داده می‌شد و صندوق‌های پولی که از هر طرف به‌دست jمی‌آوردند بدون کم و کسر به شهر دهلی می‌رساندند.»

شورش هندوستان، ترجمه‌ی اوانس ماسئیان، با مقدمه، تصحیح و توضیحات صفاءالدین تبرائیان، با مقدمه‌ی ایرج افشار، نشر نیلوفر، تابستان 1372.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۸
طاها ربانی


بلّیه‌ی بزرگ زندگی خیابان‌خواب‌ها این است که مطلقاً برخوردی با زنان ندارند. نتیجه اینکه خیابان‌خواب محکوم است به تجرد ابدی. شکی نیست که زن‌ها هرگز، یا تقریباً هرگز، به مردی که خیلی از خودشان فقیرتر باشد افتخار نمی‌دهند. بنابراین خیابان‌خواب، از لحظه‌ای که خیابان‌خواب می‌شود، عزب خواهد بود. او از اینکه همسر، معشوقه یا هر زن دیگری در زندگی‌اش داشته باشد مطلقاً ناامید است.

واضح است که نتیجه‌ی این وضع چه خواهد بود: همجنس‌گرایی و هر از گاهی تجاوز. اما عمیق‌تر از همه‌ی این‌ها خفتی است که در وجود مردی رسوب می‌کند که می‌داند حتی لایق ازدواج هم دانسته نمی‌شود. غریزه‌ی جنسی غریزه‌ای بنیادی در وجود انسان است و محرومیت از برآورده‌کردنش همان‌قدر آزاردهنده است که گرسنگی فیزیکی. بدی فقر بیش از آنکه به دلیل رنجی باشد که به آدم می‌دهد، بدین خاطر است که روح و جسم آدم را فاسد می‌کند. و شکی نیست که محرومیت جنسی به این روند فساد سرعت می‌دهد. مرد خیابان‌خواب، که ارتباطش با جنس زن کاملاً قطع شده، احساس می‌کند مرتبه‌ی اجتماعی‌اش به سطح معلولان یا دیوانه‌ها تنزل پیدا کرده. هیچ تحقیری نمی‌تواند چنین تأثیر مخربی بر عزت‌نفس مرد بگذارد.

آس‌وپاس در پاریس و لندن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۲
طاها ربانی

توی گودریدز، یکی از «فرند»ها ازم خواست که، به مناسب نمایشگاه کتاب، چهار-پنج‌تا کتاب معرفی کنم. متن زیر شد جوابم.

 

سلام
ارادتمند
والا، ما زیاد مطالعه نمی‌کنیم. زیاد قیافه‌اش را می‌گیریم :)

توصیه‌کردن، برای من، یک کمی سخته. چون آدم‌ها موقعیت‌های مختلفی دارند و حتی یک آدم هم در زمان‌های مختلف حال و احوال جورواجوری داره. ولی خوب، حالا که خواسته‌اید، من این کتاب‌ها را پیشنهاد می‌دم:
1. تاریخ آمریکا از 1492 تا 2001، نشر آمه، قیمت 50000 تومان!

من تازگی این کتاب را خوانده‌ام و خیلی کیف کردم. از دیدگاه شکست‌خورده‌ها به تاریخ آمریکا نگاه کرده و شدت ظلم حاکمان را خیلی خوب نشون داده.

2. سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج، کورت ونه‌گات، انتشارات مطالعات زنان.

کتاب طنز تلخ. شاهکار نویسنده‌اش. داستان حمله‌ی هواپیماهای جنگی نیروهای متفقین به یکی از شهرهای آلمان نازی و بمباران وحشتناک اونجا. ونه‌گات آمریکاییه و اون موقع دست آلمانی‌ها اسیر بوده و این کتاب درواقع خاطرات خودشه، اما خوب نه به‌شیوه‌ی معمول. توی داستان هی عقب و جلو می‌ره، گاهی داستان علمی تخیلی می‌شه، گاهی نویسنده مستقیم با مخاطب حرف می‌زنه. ولی به‌هرحال شاهکاره.

3. در غرب خبری نیست، اریش ماریا رمارک، نشر ناهید. داستانی درباره‌ی سربازی آلمانی در جنگ جهانی اول. بیهودگی جنگ را خوب نشون می‌ده. کتاب ضدجنگه.

4. کارل مارکس، زندگی و محیط، نوشته‌ی آیزایا برلین، نشر ماهی.

به‌نظر می‌رسه مارکس دوباره درحال بازگشت باشه. البته نویسنده‌ی این کتاب خودش از لیبرال، و بنابراین در جبهه‌ی مخالف مارکسیسمه. شاید یکی از بداقبالی‌های مارکس همین باشه که کسی در جبهه‌ی مخالفش کتابی در مدحش بنویسه. چون قاعدتاً یک مقدار زیادی تحریف می‌شه. ولی آیزایا برلین شخصیت آکادمیک بسیار معروفی است و نثرش هم بسیار روان است.

 

همین چهارتا بسه دیگه؟ حالش را ندارم بیشتر معرفی کنم :)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۱
طاها ربانی

نمی‌دونم درباره‌ی تاریخ انگلستان توی ایران چقدر کار شده.

اخیراً کتابی در نشر نگاه چاپ شده به نام «تاریخ انگلستان» نوشته‌ی هارولد شولتز و ترجمه‌ی عباسقلی غفاری‌فرد. در وصف این کتاب همین بس که مترجم در مقدمه‌اش پای ترجمه نایستاده و گفته که شاید «بی‌بضاعتی و ناآگاهی مترجم» باعث شده که عبارات نویسنده «قدری ثقیل به‌نظر» برسد و، درعین‌حال، مترجم «رعایت امانت را بر زیبایی کلام و روانی عبارات ترجیح می‌دهد.» خودتون حدس بزنید که چه مصیبتی باشه خوندن چنین کتابی.

طرح جلد تاریخ انگلستان

آن کتاب به‌کنار. رفتم کتاب‌خانه‌ی مرکزی شهرداری اصفهان، با آن ساختمان عجق‌وجق که هربار از پله‌هاش بالا می‌رم فحشی نثار روح معمارش می‌کنم. سه کتاب، هر سه با نام «تاریخ انگلستان»، پیدا کردم (چقدر ذوق و سلیقه در اسم‌گذاری کتاب‌ها خرج می‌شه!)

نویسنده‌ی هر سه شخصی است به نام آندره موروا (یا مورا)، اما سه مترجم مختلف دارد. یکی با ترجمه‌ی دکتر غلامعلی قاسمی در سال 1366 در نشر کتاب امروز چاپ شده، یکی با ترجمه‌ی عنایت‌الله شکیبائی‌پور در سال 1366 در انتشارات جمهوری چاپ شده (چاپ دوم)، و یکی هم با ترجمه‌ی م. مسعودی در انتشارات بنگاه مطبوعاتی گوتنبرگ چاپ شده (سال چاپ این آخری معلوم نیست، ولی احتمالاً قدیمی‌تر از دوتای دیگه است.)

دو تا از این ترجمه‌ها کاملاً یکسان هستند: ترجمه‌ی دکتر غلامعلی قاسمی و ترجمه‌ی عنایت‌الله شکیبائی‌پور. حتی صفحه‌بندی این دو کتاب هم یکی است (الان درست نمی‌تونم بفهمم که سیستم تقلب چه‌طوری بوده. یعنی یکی از مترجمان دزدی کرده؟ یکی از ناشران دزدی کرده؟ چه‌طور حتی صفحه‌بندی هر دو کتاب یکسان است و فقط نام نویسنده و آرم تغییر کرده؟) به‌هرحال، این کتاب هم انقدر قدیمی است که حتی جنگ جهانی دوم را پوشش نداده.

هیچی دیگه. همین. اگر کتابی درباره‌ی تاریخ انگلستان می‌شناسید، معرفی کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۵۳
طاها ربانی

«... پیچیدگی مشکل جوانان این دوره این است که دشمنشان چهره‌ی واضحی ندارد. جوانانی که جنبش‌های گسترده‌ی سال 1968 فرانسه را به‌راه انداختند مبارزه‌شان مختصاتی کاملاً واضح و آشکار داشت. دشمن آن‌ها قدرت‌های اجتماعی و سیاسی وابسته به حاکمیت و سرمایه‌داری بود. جوانان عصر حاضر با موجودی بدون چهره روبه‌رو هستند. آن‌ها در تاروپود اجتماعی بحران‌زده مسئولیتی پیچیده و نه‌چندان تعریف‌شده دارند. پدر و مادرها، سیاست‌گذاران اجتماعی و صاحبان سرمایه ازجمله افرادی هستند که زندگی این نسل را خط‌کشی می‌کنند. جوانان نسل حاضر درحالی به اعتراض برمی‌خیزند که دقیقاً نمی‌دانند چه کسی را هدف اعتراض‌های خود قرار دهند.»

نان و سیرک، هالیوود چگونه ترس‌های جوانان را فاش می‌کند، همشهری 24، شماره‌ی 74 (دوره‌ی جدید 48)، فروردین 95

 

همشهری 24 فروردین 95
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۰
طاها ربانی

تعجب می‌کنم از کسی که بخواهد تاریخ خودش را بشناسد و برود سراغ ایران باستان. تاریخ ما را این کتاب روایت می‌کند. تاریخ ما تاریخ سرخ‌پوستان و سیاه‌پوستان و هندی‌هایی است که مواجه شدند با روترین و وقیح‌ترین شکل سرمایه‌داری. اگر کاپیتالیسم و امپریالیسم را در چهره‌ی بزک‌کرده‌ی امروزش نمی‌توانید بشناسید، این کتاب را بخوانید (هرچند که عفریت پشت این بزک، امروز، در لیبی، به واضح‌ترین شکل ممکن نمایان است.)

درود می‌فرستم بر مترجم این کتاب، آقای مانی صالحی علامه، که فارسی را به شکلی بسیار سلیس می‌نویسد.


جلد کتاب تاریخ آمریکا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۲
طاها ربانی

برنامه‌ی شجاع‌نوری در مقایسه با برنامه‌ی افخمی، به‌نظرم، بهتره. منتقدین برنامه‌ی شجاع‌نوری نمایش اجرا نمی‌کنند. بحث حرفه‌ای خودشان را روی آنتن بیان می‌کنند. هوای مخاطب عام را دارند، اما، درعین‌حال، بحث جدی می‌کنند. برنامه‌ی افخمی خیلی نمایشی‌تر است. از خود افخمی که برای جذاب کردن برنامه به این و اون تیکه می‌اندازه، تا فراستی که اهمیتش در برخورد بی‌مهابایش با فیلم‌ها است، و گزارشگرهای خنک و بی‌مزه‌ی دیگر که با ژانگولربازی زور می‌زنند بیننده جذب کنند.

حالا، درباره‌ی برنامه‌ی شجاع‌نوری. هرچند من از گریم خود شجاع‌نوری خوشم نمیاد، اما شخصیتش را دوست داشتم. کسی که از ظاهرش برنمی‌آد از مهمانانش جوان‌تر باشد و از شغلش، تهیه‌کنندگی، انتظار می‌ره بر همه تسلط داشته باشه، با افتادگی -با افتادگیِ بدون ظاهرسازی و بدون اداواطوار- کنار می‌شینه تا مهمان‌ها صحبت‌هایشان را بکنند و کاملاً به صاحب‌سخن گوش می‌سپاره.

این کنار نشستن البته گاهی باعث می‌شه که به وظیفه‌ی مجری‌گری‌اش خوب عمل نکنه و زمان میان مهمان‌ها به‌خوبی توزیع نشه. این اتفاقی است که به‌خاطر تفاوت بین شادمهر راستین و نیما حسنی‌نسب زیاد می‌افته. نیما حسنی‌نسب میان صحبت‌های دیگران می‌پره و حرف‌های دیگران را تکمیل می‌کنه یا شاهد مثال برای حرف دیگران می‌آره و، در تأیید حرف طرف مقابل، میکروفن را در اختیار می‌گیره و اجازه‌ی صحبت را ازش می‌گیره. درعوض، شادمهر راستین اجازه می‌ده بقیه صحبت خودشان را تا انتها پیش ببرند و خودشان بر کلام‌شان نقطه‌ی پایان بگذارند. تقابل این دو کارشناس در بیشتر اوقات به‌نفع نیما حسنی‌نسب تمام می‌شه. مجید اسلامی، که گویا دو سه شبی است که به برنامه اضافه شده، درعین‌حال که میون حرف‌های دیگران نمی‌پره -لااقل نه به‌اندازه‌ی نیما حسنی نسب- موقعی که میکروفن در اختیارش قرار می‌گیره با قلدری اون را حفظ می‌کنه و به پریدن‌های دیگران اهمیتی نمی‌ده و صحبت خودش را تمام می‌کنه.

بدیهیه که کار نیما حسنی‌نسب نه از روی بی‌ادبی یا بی‌احترامی است، که نوع هم‌صحبتی‌اش این‌طوری است. فعال برخورد می‌کند. مشکل شاید اینه که نوع مکالمه‌ی حسنی‌نسب و راستین به همدیگر نمی‌خورد. هماورد حسنی‌نسب مجید اسلامی است که وقتی کسی میون صحبتش می‌پره جمله را رها نمی‌کند. شاید هماورد مناسب شادمهر راستین خود علیرضا شجاع‌نوری باشه، که هرکدام منتظر نقطه‌گذاری در پایان کلام طرف‌شان می‌مانند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۹
طاها ربانی